کد نمایش آب و هوا کد نمایش آب و هوا
// Something else $("tr.openclose a").click(function(){ $(this).parents("tr").hide(); $("tr.closed").show(); }); })
چت روم
جاری در تمام لحظه ها - به تو
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


به تو

خیلی دور ...خیلی نزدیک

دورم از تو
بی قرار گرمایی دلت ، می لرزم اینجا
احساس می شوی ...
چون سایه ی خمیده بر دیوار
می رقصی بر بی تابی من
و چه نزدیک است خاطراتت ،
چسپیده به ذهنم
نقش بی همتای رخسار تو ...
دلتنگی ام را می پوشانم
با بستری از کلمات
اما باز
کسی در دلم
تو را صدا می زند
ای آرامش دهنده ی شب های بی قراریم ...

اسماعیل هاشمی


نوشته شده در شنبه 88/11/24 ساعت 7:27 عصر توسط جاری در تمام لحظه ها| نظرات ( )

 

در همه ی خوابهایم

در همه ی خوابهایم همان خانه را می بینم،
همان دیوارها و همان اتاقها، با پنجره های بسته ای آن بالا.
کاری تمام نشده انتظار مرا می کشد.
کاری که عمر کفاف تمام شدنش را نخواهد داد،
که تا تمام نشود، زندگی نمی اید.

در همه ی خوابهایم همان خانه را می بینم،
همان باغچه و همان بام.
برگشتم تا کاری را تمام کنم،
نشد.
گم شدم میان دالانهایش.
بی زندگی برگشتم،
و مرگ هنوز نیامده است.

در همه ی خوابهایم،
مرگ در می زند.

آژندآزادگر


نوشته شده در شنبه 88/11/24 ساعت 7:21 عصر توسط جاری در تمام لحظه ها| نظرات ( )

بالاخره بارید

بالاخره بارید،
آسمان را می گویم دیگر،
که روزها سر به گریبان بود.
حالا هی ابرهای سپید پنبه ای می ایند و می روند در خیالش،
که باز فکرهای دلگیر خاکستری نکند.
آژنداندازه گر


نوشته شده در شنبه 88/11/24 ساعت 7:17 عصر توسط جاری در تمام لحظه ها| نظرات ( )

 

 

حرکت

ابرها در حرکت
خانه ها ساکن
کاشکی
ابرها ساکن بودند
خانه ها در حرکت
بادها در حرکت
باغ ها ساکن
کاشکی
بادها ساکن بودند
باغ ها در حرکت
نوبتی هم باشد
نوبت خانه و باغ است که گشتی بزنند
 عمران صلاحی


نوشته شده در جمعه 88/11/16 ساعت 6:12 عصر توسط جاری در تمام لحظه ها| نظرات ( )

 باران

یک نفر آمد و بر پنجره ام گل مالید
من ولی منتظر بارانم
 

عمران صلاحی

 


نوشته شده در جمعه 88/11/16 ساعت 6:9 عصر توسط جاری در تمام لحظه ها| نظرات ( )

خواب

ای مرا در من ز خود پرکرده باز
خون غم را در رگانم رانده ای
قلب من را با حضور سایه ات
مثل خار غنچه ها پوشانده ای

غیبت دستت ولی افسوس و آه
در میان گیسوانم زنده است
وز نوازشهای معصومانه ات
موی من دیگر امیدش مرده است

ای که از هجرت به من بخشیده ای
ای که از مهرت مرا کردی دریغ
بی وفا اکنون چرا این سان رها
شهد خوابت را ز من کردی دریغ

ای مرا از متن خواب انگیخته
خوش نشین بر دیدگان خسته ام
ای که با خود برده ای خواب مرا
سد بزن بر چشم از شب رسته ام

پر کن از گل واژه های بی صدا
گوش من را با نوای ساده ات
شب بریز اندر زلال دیده ام
با نگاه نرگس مستانه ات

در غیاب درد رنگین لبت
در گلوی تشنه ام آبی بریز
در حضور بی لگام اندهت
در میان دیده ام خوابی بریز
  علی فتح اللهی


نوشته شده در جمعه 88/11/9 ساعت 9:39 صبح توسط جاری در تمام لحظه ها| نظرات ( )

بوسه‌ی ناتمام

- غروب ستاره‌ی من نزدیک است
- آن پهنه را بنگر ...
- وسعت بی‌ستاره‌ایست
- و تو
به غروب ستاره‌ی خویش می‌اندیشی
- و من هنوز
به کسی که دوستم دارد
یک بوسه بدهکارم
  علی فتح اللهی


نوشته شده در جمعه 88/11/9 ساعت 9:38 صبح توسط جاری در تمام لحظه ها| نظرات ( )

خوبِ بی نهایت خوب

می شود فقط یک بار بی خیال و بد باشید؟
شکل این همه مردم بی غمی بلد باشید؟
چشمتان پر از اعجاز مثل سورة نور است
شکل این عروسک ها می شود جسد باشید؟
شعر من شما را کاش بی سبب نلرزانَد
می شود شما مثل ضربِ صفر و صد باشید؟
امشب از هوای شعر چشمه چشمه بی تابم
روی حس و حال من می شود که صد باشید؟
مَردِ ایلِ آزادی! ای همیشگی عاشق
می شود فقط یک بار نفرت ابد باشید؟
بر تجسم عصیان یا که حس رخوتناک
می شود فقط در خواب لحظه ای سند باشید؟
بر گذشتن از این عشق من بهانه می خواهم
خوبِ بی نهایت خوب! می شود که بد باشید؟
  لیدا علیزاده


نوشته شده در جمعه 88/11/9 ساعت 9:32 صبح توسط جاری در تمام لحظه ها| نظرات ( )

من به مردن راضیم اما نمی آید اجل

بخت بد بین کز اجل هم ناز می باید کشید!

قسمت نبود

مثل اینکه ایستگاه رو داشتم اشتباه پیاده می شدم

ولی عزیزم!

یکی طلبت!!!!!


نوشته شده در جمعه 88/11/9 ساعت 9:24 صبح توسط جاری در تمام لحظه ها| نظرات ( )

باید امشب بروم

باید امشب

چمدانی که به اندازه پیراهن تنهایی من جا  دارد

بردارم

و به سمتی بروم

که درختان حماسی پیداست

رو به آن وسعت بی واژه

که همواره مرا می خواند

.....

بالاخره ایستگاه من هم رسید

دیگه باید پیاده شم

خداحافظ دنیا

خداحافظ عشقی که میپرستیدمت اما.....

کاش امشب صدای گرمتو می شنیدم

کاش امشب آغوش گرمتو داشتم

کاش.........


نوشته شده در چهارشنبه 88/10/16 ساعت 12:59 صبح توسط جاری در تمام لحظه ها| نظرات ( )

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

قالب وبلاگ : پارس اسکین